نويسندگان

 

پيراهن خيس ابر تن پوش من است


صد باغ تبر خورده در آغوش من است

اين زندگی کبود اين تلخ بنفش


زخمی است که سالهاست بر دوش من است 

 

من شکستم تا تو را عاشق کنم


بعد من باران فقط آب است و بس


هر که بعد از من سراغت را گرفت


زشت یا زیبا فقط خوابست و بس

 

یاد تو شب و روز ز اندیشه جدا نیست


 جز عشق تو اندردل ما هیچ روا نیست

چشم دل مــا سوی تـو دارد ره امّیـد


 این درد که داریم بغیر از تو دوا نیست

 

 

تا چند نظر به روی مهتاب کنم


 خود را به هوای دیدنت آب کنم


یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست


 تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم

 

 

ای داد دوباره کار دل مشکل شد


نتوان ز حال دل غافل شد


عشقی که به چند خون دل حاصل شد


پامال سبکسران سنگین دل شد

 

 

مسافر بود و باید راه می رفت


شب دلشوره را تا آه می رفت


به سمت سطر سرگردانی عشق


تمام جاده را با ماه می رفت



لیلا حسنوند 

 

ز دست چرخ گردون ناله دارم

به چشمم اشک و خون و ژاله دارم

نمی دانم گناهم چیست یاران

دلی پُر خون ، غمی صد ساله دارم

 

رضا فلاح

 

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست


از بس که گره زد به گره حوصله ها را


یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش


بگذار که دل حل بکند مسئله ها را

 

 

 

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر

 مهربانی حاکم کل مناطق می شود

 

 

 

یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد


بغضی نفس و گلوی او را آزرد

می خواست که عشق را نمایان نکند


اشک آمد و باز آبرویش را برد

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد

درباره وبلاگ

لا به لای دوبیتی ها نقش آخرین نگاهت را با قلم مو می کشم...بلکه برای یکبار هم که شده نگاهت را اسیر نگاهم ببینم...
امکانات وب